!!!!!!!!!!!!!

!!!!!!!!!!!!!

!!!!!!!!!!!!!

!!!!!!!!!!!!!

آره ما اومدیم

 

سلااااااااااااام سلام

کیف حال همگی کوکین چه خبرا انگار چند روز نبودم خبراییه بوی توطعه میاد (چشمک)

خوب دوستای بامرامم چطورن خوبین ؟؟؟؟؟؟ دلم واستون تنگ شده بید یه زره آخه نیست هر شب با موبایلم وب همتونا سر میزدمو میخوندم فقط نمدونم چرا نمیشد نظرو اینا بدی تچنولوجیرو دارین آخ دارم خفه میشم از زور خستگی 2 روزه اصلا نخوابیدم بیشترشو پشت رل بودم پدرم در اومد خیییییییییییییییییلی خیییییلی جاتون خالی بود کلی خوش گذشت بهمون ایشالا یه سفر با هم دیگه میریم ، ببینم کی گفته من خاطره نویسم به جون خودم دو تا دفتر خاطره دارم همش سفیده سفیده ، جمعه رسیدیم

اولش قرار بود با اتوبوس بریم ولی من که گفتم عمرا بیام بیخیال من بشین بعدش قرار شد دیگه با ماشین بریم خلاصش صبح زود ساعت ۸ پاشدیمو راه افتادیم تا تهران که اتوبان بود ولی از تهران تا شمال پدرمون در اومد خدایش اگه این پلیس راه نبود چی میشد فک کنم روزی صد تا تصادف میشد مارم که بچه مثبت نزدیکای شمال که شدیم یه جاده صاف جلوم افتاد منم عقدمو خالی کردم رو صدو ده بیستا میرفتیم ییهو دیدم یکی از پشت سر میگه سواری پژو بکش کنار ،من : بچه ها با منه نه بابا با ما نیست برو بچ : خاک بر سرت وایسا الان جریممون میکنه من :وای نمیسم من میترسم به زور بچه ها وایسادیم اومدم پایین عمو پلیسه پرسید آقا پسر میدونی سرعتت چقد بود منم اومدم تحویل بگیرم گفتم سلام جناب سرکار که برو بچ زدند زیر خنده دیدم اوضا خیته الانه که ماشینو بخوابونه گفتم فک کنم یه ۱۱۰ تا بود جناب مجازه مگه نه بچه ها خلاصه ماشین حسابشو در آوردو هفت هشتا سبقت غیر مجازو سرعت غیر مجازو اینارو حساب کرد با مرام بیست هزار تومان جریممون کرد دمشون گرم جون خودم خیلی زحمت میکشن مخصوصا امسال که عجیب جاده ها رو کنترل میکنن

جاتون خیلی خالی بود حسابی روحیه گرفتم خیلی باحال بود تو این چند روز دوستای خوبی پیدا کردم مث خودتون با مرام فک کنم اندازه یک هفته کمبود خواب پیدا کردم آخه همش به گشت بودیم روز آخر بچه ها : خوب امروز دیگه باید بریم ، من‌ : من نمیام ،یعنی چی نمیای پاشو وسایلو جم کنیم بریم به شب میخوریما ، به من چه من نمیخوام بیام بازم میخوام بمونم ، دیدیم انگار را نداره منم پیشنهاد دادم بریم یه چند روزی مشهد که به شرتی که بیشتر راه رو خودم برونم تثبیب شد انداختیم به طرف مشهد یه صبح تا شب بکش رسیدیم مشهد واسه همینه که یه کم طول کشید جای همگیتون زیارت کردم ، نزدیک بود بچمون بره اون دنیا داشتیم واسه خودمون تو یه بلوار داخل یکی از شهرای نزدیک مشهد میرفتیم ییهو یه صدای محکم اومد اولش خشکم زد بعد دیدم یه پرایدی اوسکل ویزی از بغلم رد شدو آینه بغل ماشینو با خودش برد انداختم دنبالش که از یه بیراهه فرار کرد مارم بیخیالش شدیم کثافت وانستاد یه معذرت خواهی بکنه البته شانسش گفت وگرنه کتکرو خورده بود دو سه روزیم مشهد موندیم که خیلی صفا داد صبح زود راه انداختیم اومدیم که دم شب رسیدیم تهران گفتیم تو شب رانندگی نکنیم که شور انداختیم رفتیم تو مرقد امام شبو موندیم جاتون خالی حاجی چه صفایی کردیم تو مرقد نشود یه دقیقه ما بخوابیم چند تا موتوریه اسکل تا خود صبح ویراژ دادندو بوق کشیدند من نمیدونم چی فک میکنند نصف بودجه مملکتو اومدن قصر ساختن اونوقت نمیتونن جلو چاهارتا موتوریو بگیرن دو بار زنگ زدم 110 گفتم بابا بیاین خودمون هواتونا داریم بازم نیومدن منم زنگ زدم گفتم نیاین خودمون اقدام میکنیم اومدن یه تابی خوردن رفتن نتونستن کاری بکنن تا خود صبح اینا ویراژ دادن حتی سپاهیا دم بهشت زهرا هم جرات نکردن بهشون تذکر بدن بابا نمیتونین چرا انقد ادعا میکنین حالا اگه تو خود شهر بود دلم نمیسوخت ، صبحش پا شدیم بریم نماز بخونیم کفشامو گذاشتم تو نایلون اومدم برم تو دیدم یکی میگه برادر برگشتم یکم اینورو اونورو نگا کردم دیدم یه بسیجیه پرسید میخوای بری زیارت منم گفتم نه بابا میخوام نمازمو بخونم یه کم سرخ شد بعدش گفت کیفتونو بزارین رو دستگاه منم از لجم کفشامم گذاشتم همه خندیدند

فک کنم دیگه وبمو فیلترش کنن

 

خوب کاری باری عمری فرمایشی من برم یه کم بخوابم آخه جمعه تا حالا از شانس ما همش مهمون داشتیم یه کم فس شدم بر میگردم وب هاتونم میام بعدا سر میزنم نظر میدم

 فعلااااا

بدروووووووود

 سلام سلام

به امید یه هوای تازه تر

گفتیم از رفتنو خوندیم از سفر

میخواستیم مث پرندها باشیم

 آسمونو حس کنیم رها باشیم

اومدیم دلو به دریا بزنیم

رنگ خورشیدو به شبها بزنیم

اما نه اینجا سراب غربته

سهممون یه کوله بار حسرته

اینجا فصل بی صدای قصه هاست

سرگذشتی داره هر کی مثل بین ماست

یکی از قصه غصه هاش میگه یکی از غربت لحظه هاش میگه

یکی میخواد شبو مهتابی کنه شهر خاکستریو آبی کنه

دلمون تنگه سکوتو بشکنیم شبو با خورشیدو ماه آشتی بدیم

 

بدرووووووووود ، واه ه چرا میزنین خوب میخوام برم حوصلم سر رفته دیگه  دلم گرفته برو بچ میگن اگه بی خیال بشی بیای خیلی واست خوبه میگن خیلی بهمون خوش میگذره آره خودمم فکر میکنم این طوری میتونم یه کم لاعقل روحیه بگیرم از اینجا موندنو افسرده شدن که بهتره نمیدونم همش فکر میکردم دیگه باید یرم چون خیلی نیاز داشتم  دلم پوسید به خدا هیشکیم نمیتونه جلوما بگیره تصمیمیه که گرفتم  واسه یه بارم که شده میخوام رو حرفم باشم آره میرم به خاطر خودم به خاطر بروبچ آخه دلشون میگیره طفلکیا میخوام برم واسه همیشه ...... بی خیال بشم...... آره دیگه از انتظار خسته شدم  دیگه موخم ترکید بس که همش فکر کرد آخ چه حالی میبرن اونایی که روانشون پاکه نه غصه نه قصه نه .........

خوب دلم براتون خیییییییلی تنگ میشه آره دارم چند روزی میرم شمال با برو بچ جاتون خیییلی خالیه این خط قرمزیارو که یادتونه ما اصلا هموناییم )عینک آفتابی( رفتنم با خودمه اومدنم با خداس اگه زنده موندیمو پولمون تموم شد بر میگردیم  خلاصه جاتونا خیلی خالی میکنم اومدم زنده برگشتم واستون تعریف میکنم(همش ۱ هفته) باش

گفتم بگم نگین رفت تندی لینکمو بردارین یه نفس راحت بکشین نه بابا میام همش یه هفته آره دیگه خوب زیاد گریه نکنین میدونم دلتون برام تنگ میشه خوب چاره چیه!!!!!! )اوق( اه اه اه .!!

دوستووووووووون داررررررررررررم

 

 

ب .ن : سلام صبح میریم پس تا بر گردم کامنتا بی جوابه اگه هم کامنتام زیر 50 تا بود میرم دیگه هم نمیام شیر فم شد

ببینم فاطمه تو باز جو گیر شدی پس وبت کو تو بیخود میکنی بری فمیدی

حق به همراهتون

خدا  نـــگهدارتـون