!!!!!!!!!!!!!

!!!!!!!!!!!!!

!!!!!!!!!!!!!

!!!!!!!!!!!!!

یالله دنیا... فردا(ها) زودتر بیاد

سلاااااااااام سلااااام

خوبین خوشین منو نمیبینین بیشتر خوش میگذره ؟!؟!

واااااااااااای چقد من بی ادبم نگین که خودم کلی خجالت کشیدم کلی اینهمه دوستام میان اینجا اونوخ منه بی ادب یه سرم بهشون نزدم (خجالت)

نه تو خجالت نمیکشی خجالت نمیکشی انقد بی ادبی !!!!!

به جونه خودم انقد سرم شلوغه که نگو اولش که عقد پسر عموم بود یه دوروز اونجا بیدیم بعدش که داییم از کربلا اومده دو روزه اونجاییم خلاصه از زندگی سیر شدیم دیگه انقد کار رو سر منه بد بخت میریزن پدرم در اومد تازه اول این ماهم عروسیه خالمه خلاصه عجییییییییب سرم شلوغه خیییییلی خیلی معذرت اگه نتونستم بیام به جونه خودم الانم زورکی فرار کردم اومدم یه آپ کنم برم

یه سوال ؟؟؟

چرا من انقد بد شانس شدم جدیدا همش دارم بد میارم عجب ساله نحسیه امسال اینطوری پیش بره به جونه خودم تا آخر سال نابود میشم همچی دست به دست هم دادن منو نابود کنن اه اه اینم شانسه موخم داره میترکه انقد ذهنم مشغوله زکل حواسم پرته این چند وقته انقد بد بیاری داشتم که زکل از همچی ناامید شدم قبلنا فکر میکردم یعنی چی دنیا خیلی نامرده ولی حالا دارم میفهمم روزگار داره همه چیزایی که با زحمت با دست آورده بودمو یکی یکی ازم میگیره ... به جهنم وایسادم ببینم آخرش چی میشه . نا امید نیستم ولی دیگه هیچی واسم مهم نیست ..نمیدونم میترسم یه روزی بفهمم دارم اشتباهی میرم که دیگه راه بازگشتی نمونده باشه از یه طرف فک میکنم که یه احمق بودم که تا حالا اشتباه میرفتم گیج نشین نمیدونم الان اشتباه فکر میکنم یا تا الان اشتباه فکر میکردم .. این چند روزه جاتون خالی همه فامیل دور هم خوش میگذرونیم شده از شدت عصبانیت یه آهنگ شاد بزاری صداشو تا آخر باز کنی یه چیزی تو این مایه ها

پ .ن : پیشی بیا منو بخور پیشی بیا منو بخور پیشیییییی بیا منو بخوووووووور

تو لد حضرت فاطمه زهرا ¤ روز مادر ¤ مبارک

 

سلاااااااااااااام

 

احوال شما خوش میگذره ؟؟؟

تولد حضرت فاطمه زهرا و روز مادرو به دوستای گلم و همه مادرای دنیا تبریک میگم

 

مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد.

مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد. گاهِ بیماری ام، طبیبی بودی که دردم را می شناسد و درمانم می کند. گاهِ اندرزم، حکیمی آگاه که به نرمی زنهارم دهد. گاهِ تعلیمم، معلمی خستگی ناپذیر و سخت کوش که حرف به حرف دانایی را در گوشم زمزمه می کند.

گاهِ تردیدم، رهنمایی راه آشنا که راه از بیراهه نشانم دهد. مادر تو شگفتی خلقتی، تو لبریز از عظمتی؛ تو را سپاس می گویم و می ستایمت.

 

 

 

 

 

 

مادران اسوه های فداکاری، جلوه های صبوری و آینه های بردباری اند که کودک را از آغاز بودنش در آغوش پر مهر خویش گرفته و در پناه حمایت خود می پرورانند. لحظه ای از فکر کودک خود غافل نمانده و اندکی بی توجهی به او روا نمی دارند. چه زیباست اگر چنین اسوه های صبوری و فداکاری را، گاهِ پیری که نیازمند حمایت و هم یاری اند، با مهربانی و رحمت بپذیریم، دست یاری به سویشان بگشاییم، و مقام بلندشان را پاس داریم. 

 

فاطمه انسانی بهشتی

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: هر گاه مشتاق بهشت می شوم فاطمه را می بویم. فاطمه سلام الله علیها بوی بهشت می دهد. او فرشته ای در پوست انسان است.

 

 

 

                                    

 

عطر یاس

تو مادر شقایق
تو دختر بهاری
شبیه عطر یاسی
نسیم بیقراری

***
چمن چمن گل از تو
بهار، با تو زیباست
تو آن پرنده هستی
که آسمان تو را خواست

***
تو کیستی که اصلا
تو را جهان نفهمید
زمان زتو گذر کرد و آسمان نفهمید

***
تو آفتاب مادر
تو نور چشم بابا
که دیده روی این خاک
کسی شبیه زهرا(ع)؟
تقی متقی

پ .ن‌ : کف نکنین آقا موشه پرفسور نشده شعرو اینا از خودم نیستا ،  کوچک ترین هدیه به همه مادران عزیز و مادر گل خودم

 

آره ما اومدیم

 

سلااااااااااااام سلام

کیف حال همگی کوکین چه خبرا انگار چند روز نبودم خبراییه بوی توطعه میاد (چشمک)

خوب دوستای بامرامم چطورن خوبین ؟؟؟؟؟؟ دلم واستون تنگ شده بید یه زره آخه نیست هر شب با موبایلم وب همتونا سر میزدمو میخوندم فقط نمدونم چرا نمیشد نظرو اینا بدی تچنولوجیرو دارین آخ دارم خفه میشم از زور خستگی 2 روزه اصلا نخوابیدم بیشترشو پشت رل بودم پدرم در اومد خیییییییییییییییییلی خیییییلی جاتون خالی بود کلی خوش گذشت بهمون ایشالا یه سفر با هم دیگه میریم ، ببینم کی گفته من خاطره نویسم به جون خودم دو تا دفتر خاطره دارم همش سفیده سفیده ، جمعه رسیدیم

اولش قرار بود با اتوبوس بریم ولی من که گفتم عمرا بیام بیخیال من بشین بعدش قرار شد دیگه با ماشین بریم خلاصش صبح زود ساعت ۸ پاشدیمو راه افتادیم تا تهران که اتوبان بود ولی از تهران تا شمال پدرمون در اومد خدایش اگه این پلیس راه نبود چی میشد فک کنم روزی صد تا تصادف میشد مارم که بچه مثبت نزدیکای شمال که شدیم یه جاده صاف جلوم افتاد منم عقدمو خالی کردم رو صدو ده بیستا میرفتیم ییهو دیدم یکی از پشت سر میگه سواری پژو بکش کنار ،من : بچه ها با منه نه بابا با ما نیست برو بچ : خاک بر سرت وایسا الان جریممون میکنه من :وای نمیسم من میترسم به زور بچه ها وایسادیم اومدم پایین عمو پلیسه پرسید آقا پسر میدونی سرعتت چقد بود منم اومدم تحویل بگیرم گفتم سلام جناب سرکار که برو بچ زدند زیر خنده دیدم اوضا خیته الانه که ماشینو بخوابونه گفتم فک کنم یه ۱۱۰ تا بود جناب مجازه مگه نه بچه ها خلاصه ماشین حسابشو در آوردو هفت هشتا سبقت غیر مجازو سرعت غیر مجازو اینارو حساب کرد با مرام بیست هزار تومان جریممون کرد دمشون گرم جون خودم خیلی زحمت میکشن مخصوصا امسال که عجیب جاده ها رو کنترل میکنن

جاتون خیلی خالی بود حسابی روحیه گرفتم خیلی باحال بود تو این چند روز دوستای خوبی پیدا کردم مث خودتون با مرام فک کنم اندازه یک هفته کمبود خواب پیدا کردم آخه همش به گشت بودیم روز آخر بچه ها : خوب امروز دیگه باید بریم ، من‌ : من نمیام ،یعنی چی نمیای پاشو وسایلو جم کنیم بریم به شب میخوریما ، به من چه من نمیخوام بیام بازم میخوام بمونم ، دیدیم انگار را نداره منم پیشنهاد دادم بریم یه چند روزی مشهد که به شرتی که بیشتر راه رو خودم برونم تثبیب شد انداختیم به طرف مشهد یه صبح تا شب بکش رسیدیم مشهد واسه همینه که یه کم طول کشید جای همگیتون زیارت کردم ، نزدیک بود بچمون بره اون دنیا داشتیم واسه خودمون تو یه بلوار داخل یکی از شهرای نزدیک مشهد میرفتیم ییهو یه صدای محکم اومد اولش خشکم زد بعد دیدم یه پرایدی اوسکل ویزی از بغلم رد شدو آینه بغل ماشینو با خودش برد انداختم دنبالش که از یه بیراهه فرار کرد مارم بیخیالش شدیم کثافت وانستاد یه معذرت خواهی بکنه البته شانسش گفت وگرنه کتکرو خورده بود دو سه روزیم مشهد موندیم که خیلی صفا داد صبح زود راه انداختیم اومدیم که دم شب رسیدیم تهران گفتیم تو شب رانندگی نکنیم که شور انداختیم رفتیم تو مرقد امام شبو موندیم جاتون خالی حاجی چه صفایی کردیم تو مرقد نشود یه دقیقه ما بخوابیم چند تا موتوریه اسکل تا خود صبح ویراژ دادندو بوق کشیدند من نمیدونم چی فک میکنند نصف بودجه مملکتو اومدن قصر ساختن اونوقت نمیتونن جلو چاهارتا موتوریو بگیرن دو بار زنگ زدم 110 گفتم بابا بیاین خودمون هواتونا داریم بازم نیومدن منم زنگ زدم گفتم نیاین خودمون اقدام میکنیم اومدن یه تابی خوردن رفتن نتونستن کاری بکنن تا خود صبح اینا ویراژ دادن حتی سپاهیا دم بهشت زهرا هم جرات نکردن بهشون تذکر بدن بابا نمیتونین چرا انقد ادعا میکنین حالا اگه تو خود شهر بود دلم نمیسوخت ، صبحش پا شدیم بریم نماز بخونیم کفشامو گذاشتم تو نایلون اومدم برم تو دیدم یکی میگه برادر برگشتم یکم اینورو اونورو نگا کردم دیدم یه بسیجیه پرسید میخوای بری زیارت منم گفتم نه بابا میخوام نمازمو بخونم یه کم سرخ شد بعدش گفت کیفتونو بزارین رو دستگاه منم از لجم کفشامم گذاشتم همه خندیدند

فک کنم دیگه وبمو فیلترش کنن

 

خوب کاری باری عمری فرمایشی من برم یه کم بخوابم آخه جمعه تا حالا از شانس ما همش مهمون داشتیم یه کم فس شدم بر میگردم وب هاتونم میام بعدا سر میزنم نظر میدم

 فعلااااا